آیه 28 سوره قصص
<<27 | آیه 28 سوره قصص | 29>> | |||||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
موسی گفت: این عهد میان من و توست هر کدام از دو مدت را (در خدمت) به انجام رسانم بر من ستمی نباشد (و نباید باز خواست شوم) و خدا بر این قول (و عهد) ما وکیل است.
[موسی] گفت: این قرارداد میان من و تو باشد، هر یک از این دو مدت را به پایان برم هیچ تعدّی و ستمی بر من نیست، و خدا بر آنچه می گوییم، نگهبان و وکیل است.
[موسى] گفت: «اين [قرار داد] ميان من و تو باشد كه هر يك از دو مدت را به انجام رسانيدم، بر من تعدى [روا] نباشد، و خدا بر آنچه مىگوييم وكيل است.»
گفت: اين است پيمان ميان من و تو. هر يك از دو مدت را كه سپرى سازم بر من ستمى نخواهد رفت و خدا بر آنچه مىگوييم وكيل است.
(موسی) گفت: «(مانعی ندارد،) این قراردادی میان من و تو باشد؛ البته هر کدام از این دو مدّت را انجام دهم ستمی بر من نخواهد بود (و من در انتخاب آن آزادم)! و خدا بر آنچه ما میگوییم گواه است!»
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
- عدوان: تجاوز. عدو (بر وزن عقل) به معنى تجاوز است اگر با قلب باشد.عدوات گويند، اگر در راه رفتن باشد عدو (دويدن) نامند و اگر در عدم رعايت عدالت باشد عدوان گويند.
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
قالَ ذلِكَ بَيْنِي وَ بَيْنَكَ أَيَّمَا الْأَجَلَيْنِ قَضَيْتُ فَلا عُدْوانَ عَلَيَّ وَ اللَّهُ عَلى ما نَقُولُ وَكِيلٌ «28»
(موسى پيشنهاد شعيب را پذيرفت و) گفت: اين (قرارداد) بين من و تو (برقرار شد، البتّه) هر كدام از دو مدّت را كه به انجام رساندم، پس ستمى بر من نخواهد بود، و خداوند بر آنچه ما مىگوييم (گواه و) وكيل است.
===نکته ها=== عبارت «أَيَّمَا الْأَجَلَيْنِ قَضَيْتُ فَلا عُدْوانَ عَلَيَّ» دو گونه معنا شده است؛ يكى اينكه مهريّه
«1». ميزان الحكمه.
«2». بحار، ج 103، ص 372.
«3». مكارمالاخلاق، ج 1، ص 446.
«4». ميزان الحكمه.
جلد 7 - صفحه 48
دختر خواه هشت سال باشد و خواه ده سال، هيچيك بر من ستم نيست و معناى ديگر اين كه بعد از پايان هر يك از اين دو مدّت، اگر خواستم از نزد شما بروم نبايد مانعى در كار باشد.
من همين مدّت قرارداد را مىمانم و بعد از آن اختيار با خودم مىباشد.
پیام ها
1- در عقد ازدواج (به خلاف طلاق)، حضور شهود لازم نيست. «بَيْنِي وَ بَيْنَكَ»
2- در قراردادها براى خود، اختياراتى در نظر بگيريم ودست خودرا در محورهايى بازبگذاريم. «أَيَّمَا الْأَجَلَيْنِ قَضَيْتُ فَلا عُدْوانَ عَلَيَّ»
3- ايمان به خداوند، سلامت قراردادها را بيمه و تضمين مىكند. «وَ اللَّهُ عَلى ما نَقُولُ وَكِيلٌ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
قالَ ذلِكَ بَيْنِي وَ بَيْنَكَ أَيَّمَا الْأَجَلَيْنِ قَضَيْتُ فَلا عُدْوانَ عَلَيَّ وَ اللَّهُ عَلى ما نَقُولُ وَكِيلٌ «28»
قالَ ذلِكَ بَيْنِي وَ بَيْنَكَ: گفت موسى كه اين عهد ميان من و تو قائم است كه هيچ خلاف نكنيم، يعنى آنچه شرط كردى براى من از تزويج يكى از آن دو دختر بر تو است. أَيَّمَا الْأَجَلَيْنِ قَضَيْتُ: هر كدام از اين دو مدت كه هشت سال يا ده سال است بجاى آرم و به پايان رسانم. فَلا عُدْوانَ عَلَيَ: پس تعدى و افزونى جستن نيست تو را بر من، يعنى همچنانكه زياده بر ده سال از من مطالبه نخواهى كرد، زياده بر هشت سال نيز طلب نكنى. مراد به اين تقرير امر خيار است، يعنى خيار ثابت و مستقر است و اجلين بر طريق تسويه كلام كه به آن باشد، يا هر كدام از دو مدت را بپايان رسانم متعدى نباشم به ترك زياده بر آن وَ اللَّهُ عَلى ما نَقُولُ وَكِيلٌ: و خداى بر آنچه مىگوئيم و شرط مىكنيم، گواه است. يا بر آنچه گفت و شنود مىرود كارساز ماست، يعنى كار خود را به او مىسپاريم تا به توفيق خدا از عهده اين عهد بيرون آئيم.
شرح واقعه: علامه مجلسى روايت نموده كه «1»: از حضرت صادق عليه السّلام پرسيدند حضرت موسى عليه السّلام كدام وعده را به عمل آورد؟ فرمود: ده سال را. پرسيدند: پيش از تمام شدن وعده، زفاف شد يا بعد؟ فرمود: پيشتر. پرسيدند:
اگر شخصى زنى را خواستگارى نمايد و براى پدرش شرط كند اجاره دو ماه را آيا جايز است؟ فرمود: موسى عليه السّلام مىدانست كه شرط را تمام خواهد كرد، اين مرد چگونه مىداند كه خواهد ماند تا شرط را تمام كند؟ پرسيدند:
شعيب كدام دختر را به عقد حضرت موسى در آورد؟ فرمود: آن دختر را كه رفت
«1» تفسير قمى (چ نجف 1387 هجرى) ج 2 ص 139 و بحار الانوار ج 13 ص 38- 37 روايت 8 از ابى الحسن عليه السّلام. و بخشى از روايت در مجمع البيان (چ 1403 هجرى) ج 4 ص 250 و بنقل از ابى الحسن عليه السّلام در وسائل الشيعه ج 15 ص 33.
جلد 10 - صفحه 128
و موسى را طلبيد و به پدر گفت: او را به اجاره بگير كه او توانا و امين است چون حضرت موسى مدت ده سال را تمام كرد به شعيب گفت: ناچارم كه برگردم به وطن و نزد مادر و اهل خود، پس چه چيز به من خواهى داد؟ گفت:
هر بره ابلق كه از گوسفندان به هم رسد از توست. تمام آنها در آن سال بره ابلق آوردند، همه را به وى داد و عصائى نيز طلبيد، چون عصاى همه پيغمبران به او رسيده بود. فرمود: داخل خانه بشو و يك عصا بردار. چون داخل خانه شد عصاى نوح و ابراهيم عليهما السّلام حركت و به دست او آمد. چون عصا را نزد شعيب آورد، گفت: اين را برگردان و ديگرى را بردار. چون عصا را گذاشت خواست ديگرى را بردارد، باز همان عصا حركت و به دست او آمد، تا سه مرتبه چنين شد.
شعيب به مشاهده اين حال فرمود: ببر اين عصا را كه خدا تو را به اين عصا مخصوص فرموده «1».
در كتاب كافى- از حضرت باقر عليه السّلام مروى است كه فرمود: عصاى موسى براى آدم عليه السّلام بود، پس گرديد براى شعيب، بعد گرديد به موسى بن عمران عليه السّلام؛ و بدرستى كه آن نزد ما باشد و عهد ما به آن سابقه دارد. و آن عصا سبز است به همان هيئت كه از درخت كنده شده، و بدرستى كه آن عصا نطق كند هرگاه طلب نطق شود، مهيا شده براى قائم ما عليه السّلام، بجا مىآورد به آن آنچه موسى به آن نموده و به تحقيق آن عصا مىترساند و فرو مىبرد آنچه را كه تزوير مىكنند «2».
تتمه: يكى از سنتهاى نبويه به دست گرفتن عصا مىباشد.
در مجمع طبرسى روايت نموده از حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود:
تعصّوا فانّها من سنن المرسلين: عصا به دست گيريد، پس بدرستى كه آن از سنت پيغمبران است «3».
«1» مجمع البيان ج 2 ص 458 و بحار الانوار ج 13 ص 45.
«2» اصول كافى، ج 1، كتاب الحجة، ص 231، روايت اول و بحار الانوار ج 13، ص 45 روايت 11 بنقل از كافى.
«3» مجمع البيان، ج 2، ص 458.
جلد 10 - صفحه 129
و حضرت امير المؤمنين عليه السّلام فرمود كه: پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: هر كه به جهت سفر از خانه بيرون رود و با او عصاى بادام تلخ باشد و در وقت توجه به سفر آيه شريفه را بخواند (وَ لَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقاءَ مَدْيَنَ) تا (وَ اللَّهُ عَلى ما نَقُولُ وَكِيلٌ) حق تعالى ايمن فرمايد او را از هر درنده ضرر رساننده، و از هر دزدى تعدى كننده، و از هر جانورى نيش دارنده تا آنكه به منزل خود رجوع كند و با او هفتاد ملك باشد كه اطراف او را احاطه كنند و براى او استغفار نمايند تا به منزل خود برگردد و عصا را بنهد «1».
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
فَجاءَتْهُ إِحْداهُما تَمْشِي عَلَى اسْتِحْياءٍ قالَتْ إِنَّ أَبِي يَدْعُوكَ لِيَجْزِيَكَ أَجْرَ ما سَقَيْتَ لَنا فَلَمَّا جاءَهُ وَ قَصَّ عَلَيْهِ الْقَصَصَ قالَ لا تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ «25» قالَتْ إِحْداهُما يا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمِينُ «26» قالَ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أُنْكِحَكَ إِحْدَى ابْنَتَيَّ هاتَيْنِ عَلى أَنْ تَأْجُرَنِي ثَمانِيَ حِجَجٍ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْراً فَمِنْ عِنْدِكَ وَ ما أُرِيدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَيْكَ سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِينَ «27» قالَ ذلِكَ بَيْنِي وَ بَيْنَكَ أَيَّمَا الْأَجَلَيْنِ قَضَيْتُ فَلا عُدْوانَ عَلَيَّ وَ اللَّهُ عَلى ما نَقُولُ وَكِيلٌ «28»
ترجمه
پس آمد او را يكى از آن دو كه راه ميرفت با شرم گفت همانا پدرم ميخواند تو را كه پاداش دهد بتو مزد آنچه آب دادى براى ما پس چون آمد او را و نقل نمود براى او سرگذشت خود را گفت مترس نجات يافتى از گروه ستمكاران
گفت يكى از آن دو دختر اى پدر من بمزدورى گير او را همانا بهترين كسيكه بمزدورى گيرى تواناى امين است
گفت همانا من ميخواهم كه تزويج كنم بتو يكى از دو دخترم را اين دو بمهر آنكه مزدور من شوى هشت سال پس اگر تمام كردى دهسال را پس از قبل تو است تفضّلى و نميخواهم كه دشوار كنم بر تو زود باشد كه بيابى مرا اگر خواسته باشد خدا از شايستگان
گفت اين ميان من و تو است هر كدام از آن دو مدّت را بپايان رسانيدم پس نباشد تعدّى بر من و خدا بر آنچه ميگوئيم گواه است.
تفسير
قمى ره نقل فرموده كه چون دختران شعيب عليه السّلام مراجعت نمودند نزد او فرمود چه شد زود برگشتيد آنها قضيّه حضرت موسى را نقل نمودند و آنكه او را نمىشناختند پس شعيب بيكى از آن دو فرمود برو از او دعوت كن بيايد مزد سقايت او را بدهيم پس آمد نزد او چنانچه خداوند فرموده پس موسى عليه السّلام برخاست و آمد و آن دختر جلو ميآمد و باد وزيد و ساتر او را بلند
جلد 4 صفحه 182
نمود و قدرى از بدنش نمايان شد پس حضرت فرمود در عقب من بيا و مرا براه بوسيله ريگ دلالت كن ما از كسانى هستيم كه پشت سر زنها نگاه نميكنيم و آنچه خداوند فرموده از اينقرار است كه پس آمد نزد حضرت موسى يكى از آن دو دختر حضرت شعيب كه گفتهاند صفورا نام داشته و بزرگتر بوده ولى از پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله روايت شده كه كوچكتر بوده و همان بود كه حضرت او را ترويج نمود و بپدر خود گفت او را اجير كن امّا گرفتن آنحضرت دخترى را كه آمد مسلّم است و اختلافى ظاهرا در آن نيست و در وقت آمدن آثار شرم و حيا از راه رفتن او نمودار بود و عرضه داشت پدرم از شما دعوت مينمايد براى آنكه پاداش آبدادن گوسفندان ما را بشما بدهد و گفتهاند حضرت فرمود من خدمت او ميرسم ولى پاداش نميخواهم چون آنكار را من براى خشنودى خدا نمودم و چون نزد شعيب آمد و شرح حال خود را از قتل قبطى و خبر دادن آنمرد مؤمن باو و بيرون آمدنش از قلمرو فرعون با ترس و ترصّد وصول دشمن نقل نمود شعيب عليه السّلام فرمود ديگر مترس از شرّ فرعونيان نجات يافتى و بمحلّ امن و امان رسيدى و ظاهرا اين بعد از آن بود كه حضرت طعام تناول فرموده بود چون گفتهاند حضرت شعيب از دعاء حضرت موسى در آخر آيات سابقه كه دخترانش براى او نقل نمودند دانست حال او را و فرمود اين مرد گرسنه است و دستور داد طعام براى او تهيّه نمودند ولدى الورود حاضر كردند و حضرت بعد از اطمينان بآنكه بعنوان مزد نيست بلكه بعنوان ضيافت است صرف فرمود پس آندختر بپدر خود گفت اى پدر من اينمرد را براى شبانى ما اجير كن چون بهترين كسيكه اجير نموده باشى آنرا مردى است كه داراى قوّت و امانت باشد و شعيب عليه السّلام فرمود امّا قوّت او را دانستى براى آنكه به تنهائى از آندلو بزرگ آب كشيد ولى امانت او را از كجا يافتى دختر قضيّه عقب افتادن آنحضرت در راه و سببش را نقل نمود و عرضه داشت اينهم امانتش چنانچه اين گفتگو را قمى ره نقل نموده و در فقيه از امام كاظم عليه السّلام نقل نموده كه شعيب عليه السّلام فرمود قوّتش را از برداشتن آنسنگ فهميدى امانتش را از كجا دانستى دختر قضيّه بين راه را عرضه داشت بهمان تقريب كه از قمى ره نقل شد و در مجمع از امير المؤمنين عليه السّلام
جلد 4 صفحه 183
هم اينمعنى تأييد شده است و حضرت شعيب بعد از اطلاع بر اصالت و نجابت و بزرگى و بزرگوارى آنحضرت مايل بمواصلت با او شد و فرمود من ميخواهم يكى از اين دو دختر خود را كه حاضر نزد تو هستند بزنيّت تو در آورم بشرط آنكه اجير من شوى هشت سال پس اگر بده سال رساندى مدّت كار خود را تفضّلى است كه از تو بما شده و از طرف ما الزامى بر تو نيست من نميخواهم بتو سخت گيرى كنم در معامله بعدا انشاء اللّه مىيابى مرا از كسانيكه در معامله و سلوك با كارگرانشان خوبى و خوش رفتارى مينمايند و حضرت موسى فرمود همين قرار داد ميان من و شما باشد هر يك از آندو مدّت را من بپايان رساندم كسى حقّ تعدّى بر من ندارد و خداوند بر اين گفتگو و قرار داد ما شاهد و كارساز است و ما را موفّق بوفا خواهد فرمود و ظاهرا اين قول و قرار پيش از عقد بوده لذا بعضى گفتهاند كه شعيب عليه السّلام مؤمنين مدين را جمع نمود و دخترش صفورا را بعقد موسى عليه السّلام در آورد پس جاى اشكال نيست كه زوجه و مهر مردّد و عمل براى غير زوجه است تا محتاج بجواب شود كه اين در شرايع سابقه جائز بوده يا احكام انبيا چون عالم بحقايق و عواقب امورند با سايرين فرق دارد و در مجمع از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه پرسيدند كدام يك از آن دو دختر آمد موسى عليه السّلام را دعوت نمود فرمود همان دختر كه او را تزويج كرد پرسيدند كدام يك از دو مدت را بپايان رسانيد فرمود ده سال را پرسيدند قبل از پايان مدّت عروسى كرد يا بعد فرمود قبل پرسيدند مرد ميتواند زن بگيرد بشرط آنكه دو ماه بپدر آنزن خدمت نمايد فرمود موسى عليه السّلام ميدانست كه مدّت را بپايان ميرساند و قمى ره نيز قريب به اين معنى را نقل نموده و از پيغمبر صلى اللّه عليه و اله هم وفاء حضرت موسى بمدّت اكمل و اطول نقل شده است و در كافى و فقيه از امير المؤمنين عليه السّلام نقل نموده كه در اسلام نكاح دختر در مقابل عمل براى پدر يا برادر جائز نيست چون مهر دختر بايد باو برسد نه كس ديگر و اللّه اعلم باحكامه.
جلد 4 صفحه 184
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
قالَ ذلِكَ بَينِي وَ بَينَكَ أَيَّمَا الأَجَلَينِ قَضَيتُ فَلا عُدوانَ عَلَيَّ وَ اللّهُ عَلي ما نَقُولُ وَكِيلٌ «28»
گفت موسي بشعيب اينکه قرار داد اجاره ميانه من و شما باشد که هر كدام از اينکه دو مدت را من عملي كردم تعدي و تجاوزي بر من نباشد و مسئوليتي نداشته باشم و خداوند بر آنچه ميگوييم وكيل است.
قالَ ذلِكَ بَينِي وَ بَينَكَ ذلک اشاره باين است که شعيب تزويج كند احدي ابنتين را بموسي و موسي اجير شود احدي الاجلين را و در اجلين اختيار با موسي باشد که:
أَيَّمَا الأَجَلَينِ قَضَيتُ بهر كدام از اينکه دو مدت عمل كردم فَلا عُدوانَ عَلَيَّ مطالبه زيادتر از من نشود و من مكلف بزيادتر نباشم.
وَ اللّهُ عَلي ما نَقُولُ وَكِيلٌ که خداوند شاهد بين من و شما باشد و توفيق انجام عمل
جلد 14 - صفحه 228
طبق قرارداد بمن عنايت فرمايد که گفتند انسان در كليه امور حتي افعال اختياريه خود مستقل نيست در تحت مشيت حق است و اراده او «ما شاء اللّه کان و ما لم يشأ لم يكن و لا حول و لا- قوة الا باللّه» در هر حالي بايد توكلش بخدا باشد و توكل از شئون توحيد افعاليست و از براي توحيد افعالي چهار درجه است:
«1» فقط اقرار بلسان ولي قلبا نظر باسباب دارد و مستند باسباب ميداند.
«2» قلبا هم معتقد لكن رسوخ در قلب نكرده که اول توحيد منافقين است و دوم هم توحيد عوام که باز هنوز نظر باسباب دارند.
«3» رسوخ در قلب و ابدا نظر باسباب نداشته باشد و او را مسبب الاسباب بداند و اينکه توحيد خواص است و مقام توكل در اينکه مرتبه حاصل ميشود.
«4» بكلي اسباب را دور انداخته که مقام تسليم است و توحيد خاص الخاص است گفتند حضرت موسي مطالبه عصائي كرد از شعيب براي راندن اغنام و مواشي و شعيب چندين عصا داشت گفت يكي از آنها را برادر حضرت موسي برداشت عصايي که جبرئيل براي آدم آورده بود از بهشت که گفتند طول آن عصا ده زراع بوده و دو شعبه داشته و در شب روشنايي ميداده و از حضرت باقر (ع) است ميفرمايد
«كانت عصي موسي لآدم فصارت الي شعيب ثم صارت الي موسي بن عمران و انها لعتدنا و انها لتنطق اذا استنطقت و تصنع ما تؤمر به».
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 28)- موسی به عنوان موافقت و قبول این عقد «گفت: این قرار دادی میان من و تو باشد» (قالَ ذلِکَ بَیْنِی وَ بَیْنَکَ).
البته «هر کدام از این دو مدت (هشت سال یا ده سال) را انجام دهم ظلمی بر من نخواهد بود و در انتخاب آن آزادم» (أَیَّمَا الْأَجَلَیْنِ قَضَیْتُ فَلا عُدْوانَ عَلَیَّ).
و برای محکم کاری و استمداد از نام پروردگار افزود: «و خدا بر آنچه ما میگوییم شاهد و گواه است» (وَ اللَّهُ عَلی ما نَقُولُ وَکِیلٌ).
و به همین سادگی موسی داماد شعیب شد!
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
- ↑ تفسير احسن الحديث، سید علی اکبر قرشی، ج8، ص:32
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم